وروستي:

رمز ایمان در «هویت» و «اراده آزاد» بشر

نوشتۀ: انجنیر محمد نذیر تنویر، هالند

به سلسلۀ مضامین “انس با وحی”: برداشتی از آیات 104-109 سورة یونس (21):

پیشگفتار:

عزیزان و علاقمندان نوشته هایم!

سپاسگزارم ذاتی را که برایم توفیق نوشتن این مقاله را نصیب گردانید که یکی از  پُربارترین و با ارزش ترین مضامین بنده تا بحال در رابطه با «اُنس با وحی» می باشد.

هرچند این نوشته تاهنوز به اتمام نرسیده است، اما خواستم تا در جریان اتمام آن، این نوشته را در بخش های جداگانه خدمت شما عاشقان «راه توحید» نیز قرار دهم. زیرا عمق فهم و تجلی برداشت از نصوص قرآن، همچو بحری بیکرانیست که گنجینه های فهم و تواضع را با خود به ارمغان می آورد و بشر را بسوی انسان شدن و اشرف مخلوقات گشتن مسیر داده و پُر بار می گرداند. همانطوریکه فهم آن بیکران است، به جلو رفتن درین مسیر، و تدبر به آن نیز دروازه های بیکران فلاح و رستگاری را به روی فرد باز می دارد.

بخل زدایی کرده و خواستم تا این رستگاری، در روان و سینه های دوستانم نیز وسعت یافته و در «مسیر توحید» باهم یکجا، همسفر باشیم.

از کمی- و کاستی های آن، از پروردگارم که پروردگار شما و همه ای هستی هست، بخشایش می طلبم، و از علمای کرام در پُربار شدن آن، آرزوی همکاری دارم.

این نوشته بر من خیلی اثر گذاشته است، امیدوارم که خالق ام، حکمت و دوراندیشی در روند حیات را، برایم وبرای تمامی مشتاقان راه توحید نصیب گرداند. زیرا فضل الهی عام است و عطای حکمت اش خاص؛ و  بر هرکی حکمت عطا نماید، او را نیکی فراوان عطا گشته است:

يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ ۚ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿البقره:٢٦٩

{الله(ج) حکمت را به هر کس بخواهد می دهد، و آنکه به او حکمت داده شود، بی تردید او را خیر فراوانی داده اند، و جز صاحبان خرد، کسی متذکّر نمی شود.}

با التماس دعای حُسن ختام و شهادت در راه الله(ج) برای این بنده حقیر.

***

الحمد لله رب العالمین:

ای مومنان! بزرگترین نعمت خالق هستی؛ که رحمت است عالمیان را، سهولت راهیابی بشر از طریق وحی می باشد.

وحی یکه ممثل سخنان خالق هستی بوده و در «قرآن و سنت» تجلی می یابد.

خالق یکه او را آفریده و از ذره ذره مسامات وجودش آگاه ست.

پس چنین ذات، سزاور گوش به فرمان بودنش را داراست! {انشقاق: 2 و 5}

ذاتی که مسیر مخلوق اش را تعیین داشته، و وی را در چنان «راه روشن» مسیر داده که شب اش همچو روز روشن بوده، و انسان را در برابر اراده ی آزاد اش، که جوهر خلقت اش نیز می باشد، مسوولیت پذیر می گرداند.

بلی! رحمت الهی که در وحی تجلی یافته، بار سنگین فرد را در خودشناسی اش، در ماحول شناسی اش، و در خالق شناسی اش سبک گردانیده تا فرد بتواند ارداه اش را با اراده ی خالق اش گره زند، و زمینه های رسیدن به فلاح دنیا و اقبا را برایش فراهم آورد.

آغاز این رستگاری درشهامت ومردانگی فرد نهفته است!

یقیناً آغاز این رستگاری درشهامت ومردانگی فرد نهفته است که با «رو راست» ( أَقِمْ وَجْهَكَ ) بودنش تجلی می یابد. زیرا عدم مردانگی، ذلت را به ارمغان داشته که اثرش در «بی هویتی» فرد ظاهر می گردد.

اینجاست که ذلیل ترین افراد، نخست در ضمیر، و بعداً در جامعه مشخص می گردند و آن چیزی نیست جز، از دست دادن هویت!

بلی! فرد، شهامت اظهار هویت اش را از دست داده و به سرحدی درین منجلاب غرق می گردد که حیاتش را «طفیلی وار» در هویت دیگران شکل می دهد. مثال زنده و عملی چنین افراد در کشور ما، همین کمونیست های چینی و روسی می باشند که حتی ننگی برای دیگر کمونیست های جهان نیز گشته اند.

پس برای دوری ازین صفت رذیله، خالق اش برایش می آموزد:

می آموزد که نخستین رمز ایمان؛ که یکی از دو اصل محوری «کلمه شهادت» نیز می باشد، همین «رو راست» بودن فرد در برابر خودش و بعداً در برابر جامعه بشری می باشد که آغاز اش در نفی خدایان باطل (لا اله) نهفته است!

این شهامت در لعن و نفرین نبوده، بلکه در آشکار ساختن «خط فکری» فرد مشخص گردیده است!

آنچنانی که عمرفاروق کرد، و در حالی که چند سطری بیش از سوره طه را نخوانده بود و از قرآن آگاهی نداشت، اول به ندای ضمیر اش لبیک گفت؛ بعداً در جامعه، هویت اش را آشکار کرد!

بلی! سراغ سران قریش شتافت و به وزیر جنگ قریش (ابوجهل) اظهار هویت کرد. نه مانند مردمان امروزی که در «کم هویتی» – و بر «بی هویتی» شان فخرفروشی نموده و سعی بر رضامندی طاغوتیان عصر می نمایند.

اظهار هویت در شوردادن زبان و یا چرخ زدن بدور کعبه نیست که بعداً، از دریافت مدال های آدم کشی اش (همچو دوستم)؛ از بزرگترین قاتل بشریت (داکتر نجیب)، فخرفروشی نماید!

رمز ایمان در نسب، قوم و گروه نهفته نشده که چند صباحی را زیر چتر رهبران جهاد سپری کرده باشند، اما جرأت و شهامت حتی دعای مغفرت را برای یک مصلح امت اسلامی (همچو اسامه و ملاعمر) نداشته باشند!

این «کم هویتی» مسلمانان و «بی هویتی» منافقان که از ترس طاغوتیان عصر، هر روزه لباس جدید منافقت را بر تن میدارند و اسمهای لیبرال، «میانه رو» و حتی لائیک را پیشوند- و پسوند اسلام شان می گردانند، به جز از بیان «معیار ایمان» شان، چه بوده می تواند؟

درست است که آگاهی از «معیار ایمان» در ضمیر انسانها، فقط کار الله(ج) می باشد و بس، اما همین «خالق» از طریق سخنان اش یعنی «وحی»، تجلی «معیار ایمان» انسانها در جامعه را برای «من و تو» می آموزاند تا قبل از مرگ (قیامت صغرا) از گزند سوء استفاده منافقین و مخفی نگهداشتن اصل هویت شان در جامعه، در امان بمانیم.

فراموش نباید کرد که:

رنج و درد «بی هویتی» در ضمیر، به مراتب بالاتر از رنج و درد «بی هویتی» در جامعه می باشد!

همینجاست که ذلت «بی هویتی»، شهامت فرد را سلب داشته و وی را در برابر ضمیرش چنان زبون می گرداند که دیگر صدای «نفس سرزنشگر» (یعنی نفس لوامه) را شنیده نمی تواند.

اینجاست که انجماد ضمیر، فرد را چنان گستاخ و جسور می گرداند که بر مسلمانان واقعی نیز زیر نام های متحجر، تندرو، بنیادگرا، تروریست ووو… می تازند.

این چنین گستاخی ها، چیزی نیست جز عدم «مردانگی و شهامت»!

در حالی که: مردانگی و شهامت، سرآغاز ایمان می باشد!