حرام خوری در سیاست
دوکتور م ، عثمان تره کی، فرانسه
درين اواخر کاندید تیم اصلاحات در یک مصاحبه با خبرنگاران در کابل بر سبیل انتقاد از پروسه دور دوم انتخابات گفت : « … چه معجزه ئی به وقوع پیوسته است که طی مدت کوتاه میان دو دور انتخابات ، موانع امنیتی و اجتماعی در مناطق جنوب رفع شد تا پیمانه آرای کاندید رقیب در دور دوم بالا برود …»
با ذکر مطلب بالا کاندید تیم اصلاحات نا آگاهانه به این که انتخابات در « شرایط نا مساوی رقابت » سازماندهی شده است اعتراف کرد. واقعیت اینست که سؤ استفاده از انتخاباتی که متمم جنگ شبه ژنوساید برای حذف سیاسی یک قوم بزرگ از حق قانونی و طبعی سهم عادلانه در معادله قدرت قیاس میشود ، قرینه ضعف ، ذلت و شکست است. به این شیوه برخورد به انتخابات چه نامی جز حرام خوری سیاسی میتوان گذاشت ؟؟؟
حادثه انفجار مرکز تجارتي نویارک بهانه یی را در دست جناح افراطی حزب محافظه کارامریکا داد تا رویای تغییر جغرافیای جهان را به استقامت منافع امریکا رقم بزند. به این منظور در افغانستان حکومت طالبان و در عراق حکومت بعث به رهبری صدام حسین در رآس اجندای جنگی امریکا قرار گرفت .
ازانجائیکه قدرت های مهاجم همیشه از اقشار رانده شده در حواشی قدرت برای خودسیاهی لشکر تدارک مینمایند، در عراق در بازسازی نظام نو از ضابطه مذهب استفاده شد : قدرت سیاسی از اقلیت سنی به اکثریت شیعه انتقال یافت. در افغانستان صفبندی های قومی مبنای دادن شکل به حاکمیت جدید قرار گرفت : به موازات دامن زدن به تفرقه قومی طالب با القاعده و تروریست در ترادف قرار گرفت. اینهمه در لفافه پشتون پیچانیده شد . برای جلب حمایت اقلیت های قومی در جنگ ضد اکثریت قومی سرمایه گذاری سیاسی سخاوتمندانه صورت گرفت. اوج حمایت امریکا از حلقات ضد اکثریت قومی در انتخابات ولسمشری ۲۰۰۹ وقتې از عمق در سطح قابل رویت شد که میان « کای ایده » رئیس سویدنی یوناما ( مدافع حامد کرزی ) و معاون امریکایی وی « پیتر گالبرت » ( حامی عبدالله ) برخورد پر سر و صدا به وقوع پیوست.
حمایت امریکا و متحدین از اقلیت های قومی تکتیکی و اقتضایی بود : از سیاهی لشکر پیاده گرد آوري شده میباید صرفآ به منظور درهم کوبیدن پوتانسیل جنگی پشتون ها استفاده میگردید. لشکر پیاده باید متمم بمباردمان های هوایی ناتو در جنوب کشور میبود. تضعیف مقاومت مسلح زمینه استقرار پایگاه های نظامي قوت های مهاجم را در چوکات شرایطی که مهاجمین وضع میکردند مساعد میساخت.
پس از سال ۲۰۱۱ م مذاکرات سری با مخالفین مسلح و فهم واقعی دیدگاه آنها در رابطه به قضیه افغانستان موجب تغییر بنیادی در موضع امریکا گردید. مسئولین نظامی امریکا به وضاحت گفتند که بعد ازین ما با طالبان نمیجنگیم. دفتر قطر باز و مقاومت به شکل « دو فکتو » به رسمیت شناخته شد.
تغییر موضع امریکا در برخورد با مخالفین مسلح انگیزه های مختلف میتواند داشته باشد. از جمله:
ــ کشته شدن قریب ۳ هزار سرباز امریکائی و هزاران زخمی و بیمار روانی. شدت تدریجی آهنگ این کشتار طی سالیان اخیر.
ــــ بدلیل ناکامی در ایجاد فضای باور میان قوای امنیتی افغان و خارجی تلفات ۱۵ فیصد سربازان خارجي در حملات خودی قوای امنیتی.
ــ رادیکالیزه شدن اسلام سیاسی به موازات اعمال خشونت و شدت در عرصه جنگ از جانب قوت های مهاجم.
ــــ مصرف در حدود ۵ هزار ملیارد دالر طی سیزده سال جنگ ( رقم ارائه شده پوهنتون براون در نيویارک ).
ــــ مصروفیت های جدید در اروپای شرقی
( اوکراین ) ، سوریه و اخیراًعراق.
حوادث اخیر عراق مظهر ناکامی سیاست امریکا در آنکشور است : به قدرت رسانیدن اهل تشیع در عراق به پیمانه زمینه سازي برای احراز قدرت انحصاری اقلیت های قومی در افغانستان انگیزه های بی ثباتی را فراهم کرده است. این بی ثباتی زمینه قیام قدرتمند القاعده و داعش را در عراق
و طالبان را در افغانستان ( گروه هائی که امریکا در چُرت حذف شان از دو طریق جنگ و انتخابات بود ) مساعد ساخته است. قابل تذکر است که برای امریکائیان ثابت شده است که مقاومت افغانی با القاعده ارتباط ندارد.
امریکا در افغانستان نتوانست یا نخواست از راه جنگ و انتخابات ، نظامی را مستقر کند که بتواند پس از خروج قوای ائتلاف نظامی بین المللی به پا بایستد. سه دلیل عمده انگیزه این موضعگیری قیاس میشود :
ــ تعقیب ستراتژی جنگ تحت کنترول که ایجاب استقرار حکومت ضعیفی را میکرد که به دستور قوای خارجی در جنگ فرسایشی با مخالفین مصروف باشد.
ــ پیوند سیاسی گروه های مسلط در حکومت کابل ( جمعیت و شورای نظار ) به رقبای منطقوی امریکا یعنی روسیه و ایران. روی همین دلیل قوای امنیتی از دسترسی به اسلحه ثقیل محروم ساخته شد.
ــ لنگر متحدین منطقوی عربستان ، کویت و پاکستان در تعیین استقامت سیاست منطقو ی امریکا.
ازانچه ذکر شد چنین بر میاید که در افغانستان از ابتدآ تا امروز آنچه جنگ ضد تروریزم نامیده شد در محور منافع ستراتژیک و ژیوپولتیک کشور های مؤتلف غربی شکل گرفت. برای دادن جاذبه به جنگ به قصد دریافت متحدین بومی اصطلاحات دیموکراسی ، انتخابات ، حقوق بشر ، جامعه مدنی وغیره به خدمت گرفته شد. دیموکراسی و انتخابات تکتیک و وسیله رسیدن به اهداف ژیوپولتیک بود. موازین دیموکراسی
( این دروغ مصلحت آمیز ) بار ها تحت تآثیر منافع طویل المدت ژیوپولتیک از جانب قوای ائتلاف و یا پایدو های افغانی لگدمال شده است بی آنکه عکس العمل جدی را در قبال داشته باشد.
دیموکراسی و انتخابات میباید پایگاه اجتماعی میداشت . در کمبود این پایگاه الزامآ باید حمایت قشر متوسط شهری و تکنوکرات های برگشته از مهاجرت با آنکه تکیه گاه وسیع اجتماعی نداشتند جلب میشد . به این مقصد پروگرام هیولاسازی طالب رویدست گرفته شد. روشنفکر اغوا شده و هویت باخته از ترس این هیولا به دامان سازمان دهندگان جنگ ضد تروریزم و صادر کنندگان دیموکراسی پناه بردند. جبهه جنگ ضد تروریزم متورم گردید. غوغای دیموکراسی چنان گیچ کننده شد که سیلاب های خون ناشی از جنگ به اصطلاح ضد تروریزم برای فرصت طلبان بد مست طریقت دیموکراسی قابل رویت نبود.
واقعیت اینست که موازین دیموکراسی و حقوق بشر هیچگاهی به کمک جنایت کاران ، جگړه ماران و متخلفین قانون قابل دسترسی نیست.
در پهنه تاریخ سیاسی جهان هیچگاهی کشور دارای مقاصد ستراتژیک و در عین حال متعرض در سرزمین زیر سلطه تحفه دیموکراسی ، انتخابات و حقوق بشر را عرضه نکرده است. فقط در قرن ۲۰ در جنگ هائی که برای اهداف ژیوپولتیک سازماندهی شده از دیموکراسی و انتخابات صرفآ به قصد تحکیم مبانی حاکمیت مهاجم بهره برداری گردیده است . وحشت و دهشت قوت های مهاجم در افغانستان گواه کافی این ادعا است.
قوت های مهاجم دیروز در جنگ نام نهاد ضد تروریزم به حمایت از گروه های جنگی وابسته به اقلیت های قومی و تنظیم های جهادی ضرورت داشت. انتخابات اعم از ریاست جمهوری و پارلمانی تحت بالا بینی و مداخله کشور های خارجی به نفع گرد آوری همین گروه ها در چوکات یک حکومت فاسد طراحی شده بود .
امروز مقاومت سیزده ساله مردم افغانستان توآم با قربانی های بیشمار ، قوای ائتلاف نظامی بین المللی را در آستانه عقب نشینی قرار داده است . از جنگ دست آورد ملموسی بدست نیامد : اسلام رادیکالیزه شد ، فساد در حکومت به شیوه معمول اداری تبدیل گردید ، سیمای دیموکراسی با لکه های خون آلوده شد. اینهمه موجب گردید که در موضع ائتلاف نظامی بین المللی به نفع مذاکره با مخالفین مسلح تغییر رونما گردد.
انتقال از حالت جنگ به صلح شبیه زایمان توآم با درد است : درد برای گروه هائیکه از برکت اشغال و جنگ به نوآ رسیده اند و با آمدن صلح غنایم باد آورده را از دست میدهند. امروز همین گروه ها در بهره برداری از دروغ بزرگ دیموکراسی و انتخابات با ائتلاف نظامی بین المللی در تقابل قرار گرفته اند.
ائتلاف بین المللی با نهایت ظرافت ، « شوخی » دیموکراسی را به رخ معترضین جنجال آفرین پروسه انتخابات کشیده راهی است . مهاجمین میخواهند بگویند که در فورمولبندی معادله سیاسی در بازی بزرگ در منطقه حرف آخر را در پروسه انتخابات دروغین باید بزنند تا راهی برای گریز آبرومندانه از معرکه باز شود . طرف مقابل که معلوم میشود ظرفیت درک دقایق بازی انتخابات را ندارد ، یا اصلآ خود را به کوچه حسن چپ میزند ، چون طفلی که از پستان مادر جدا شده باشد بد خلقی میکند و کاسه به کوزه میزند …
واقعیت اینست که گروه های جنگی آنچه را از طریق اتحاد جنگی با قوای مهاجم بدست آورده اند در صلح با مخالفین مسلح از دست میدهند. انتخاباتی که به ابتکار قوای ائتلاف سازماندهی شود کنترول را بر انکشاف اوضاع سیاسی از اختیار این گروه ها بیرون میکند. انگیزه ایجاد جنجال فعلی در همین حد قابل تلخیص است.
( در ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۲ از قول Site catholique d’actualité en continue – Radin rue ویب سایت )
راپورتر خود ( پیر دورتینیی ) مینویسد: « با اتکا بیک سروی موسسات کمک های بشری تعداد تلفات افغان ها طی یازده سال گذشته به ۵عشاریه ۶ ملیون تخمین شده است. ۱ عشاریه ۴ ملیون تن به اثر جنگ و مابقی ۴ عشاریه ۲ ملیون بدنبال اثرات جنگ چون سؤتغذی ، فقدان مراقبت صحی ، مواد مخدره و غیره تلف شده اند ».
سال گذشته یک قوماندان امریکایی گفت : « در هر ۲۴ ساعت ۳ تا ۵ رهبر دشمن زندانی یا کشته میشوند. در ۲۴ ساعت ۲۴ جنگجو در میدان نبرد به قتل میرسند.اگر این آهنگ کشتار ادامه پیدا کند طی ۱۲ ماه آینده ده هزار افغان دیگر از هستی ساقط خواهند شد ».
اگر بازی دیموکراسی که جامعه افغانی را معروض به تفرقه ساخته است با آهنگ فعلی ادامه یابد معلوم نیست چه کشتار های دیگری امواج خروشان خون را متلاطم نگاه خواهد داشت ؟؟؟
زمینه سازی برای ادامه برادر کشی با دست آویز دفاع از یک امتعه صادراتی بنام دیموکراسی و انتخابات که به مقاصد استعماری مورد بهره برداری قرار میگیردقرینه از خود بیگانگی و سقوط معنویت است.
در طول سیزده سال قوت های مهاجم از انتخابات و دیموکراسی برای اعطای تشخص سیاسی و مشروعیت به گروه های جنگی استفاده کرده اند . این گروه ها متحدین ستراتژیک قوت های ائتلاف در جنگ ضد مردم افغانستان بودند.
تقویت حضور این گروه ها در عرصه سیاسی مطمئنآ یکی از موانع در راه رشد دیموکراسی قیاس میشود. حمایت خارجی ازین گروه ها مظهر آنست که قوت های ائتلاف تطبیق دیموکراسی را با واقعیت های جامعه افغانی در تقابل میدید و در آنچه ادعا میکرد صادق نبود. بناءً دیموکراسی و انتخابات شعبده بازی ایست که مدیریت آن از اختیار ما بیرون است. مخاطبین افغانی آن میتواند دو کته گوری مردم باشد : از دنیا بیخبر یا مغرض. درین میان جست و خیز ناشی از اعتراض به نتایج انتخابات جعلی برای طرفین بازی سرگرمی ایجاد میکند و برای مردم درد سر …
اینکه توطئه انتخابات که در شرایط نا مساعدتنظیم گردید ،
در محور فورمول « ویرانگری سازنده » طراحی شده باشد و در
نهایت به الترنتیف دیگری به سوی صلح و ثبات بیانجامد ، دور از احتمال نیست.
به امید روزی که افغان ها خود سرنوشت کشور و انتخابات را بدست بگیرند.